طبیعت دنیا

ساخت وبلاگ

امکانات وب

با داد _مگه نمیگم بزارم زمین . یهو دستاشو از زیرم برداشت بین زمین و اسمون معلق شدم ، الانه بود که استخونام خرد بشن ،از ترس چشامو بستمو جیغ زدم. اما چند ثانیه گذشت، نیفتادم. هنوزم معلق بودم،گوشه چشممو باز کردم هاکان داشت با پوزخند نگام میکرد . هاکان_یه بار دیگه داد بزنی ستوان از همین بالا ولت میکنم بخوری زمین . اونقدر جدی این حرف و زد که جرات نکردم چیز دیگه ای بگم .اروم تو بغل گرمش موندم تا منو ببره تو ماشین. در ماشین باز بود منو گذاشت روهمون صندلی کنار درو خودش رفت داخل . ماشینم حرکت کرد . دختر سردار کنار نیوشا و سرهنگ اونطرف نشسته بود . هاکان از زیر یکی از صندلی ها جعبه کمک های اولیه رو در اورد چند بسته گاز استریل و بتادین از توش در اورد باز رفته بود تو فاز هاکان مهربون. به این میگن یه مافوق جلتنمن ... داشتم با لبخند ژیکوندم نگاش میکردم که یهو جعبه رو به سمتم پرت کرد _بیا زخمتو پانسمان کن تا بیشتر از این ازت خون نرفته . غافل گیر شدم اما گرفتمش . رفت کنار دختر سردار نشست و با گاز استریل و بتادین شروع کرد زخماشو شستشو داد ن. به قول نیوشا در حد المپیک خیط شدم ... خاک تو سر روانی،نه به اینکه به زور بغلم میکنه نه به الان که اینجوری حالمو میگیره ... با حرص و عصبانیت پای زخمیمو اوردم بالا و خواستم تمیزش کنم که دستی بتادین و گاز و ازم گرفت .نیوشا بود ، پسش زدم _برو گم شو همونجا ، نیوشابا خنده_ باز سگ شدی عزیزم ، پاچه اونی که حالتو گرفته بگیر نه من که خواهرتم _خواهر ؟ اون موقع که صدات میکرم کجا بودی خواهر ، عین الاغ سرتو انداختی پایین و دنبال سرهنگ جونت راه افتادی.... نیوشا_خاک تو سر نفهمت کنن الاغ جون،خواستم بهت لطف کنم با سردار جون تنها بزارم ... _ غلطت کردی دیگه از این لطفا به من نکن لطفا ... نیوشا _برو خواهر من ،ما عمریه زغال فروشیم ، حداقل به یکی بگو که همسانت نباشه _اگه تو ول نمیکردی بری الان منم مجبور نبودم قیافه نحسشو تحمل کنم . نیوشا_پس اون عمه ام بود تو بغل سردار جون که از خر کیفی نیشش تا بنا گوش باز بودو لپاش گل انداخته بود هان؟ ... آی ی ی ی یواشتر هاکان جون ،دردم اومد . صدای دختر سردار بود که هاکان جلوش زانو زده بود داشت زخم روی پاهای کشیده و خوشتراشش رو پانسمان میکرد . هاکان _ببخش ونوس جون ،الان تموم میشه نیوشا _ بیا خاک تو سرت، ببین یاد بگیر اینجوری پسر طور میکنن ، نه با سه پلنگ انداختن (لگد پرونی)... داشتم ازحرص میترکیدم . پس اسمش ونوس بود ... نفسام تند شده بود ببن چه نازی واسش میومد دختره الدنگ . نیوشا_ خاک تو گورت اینجوری نگاشون نکن ، الان میفهمن داری عقده میکنی... _خفه شو نیو حوصلتو ندارم . نیوشا_اصلا به من چه ،اینقدر نگاشون کن تا بترکی.... دل مرده سرمو انداختم پایین ،و مشغول پانسمان پام شدم اصلا من چه حقی داشتم عصبانی بشم . اخه شوهرم بود یا نامزدم ؟ حالا اگه یه پیشنهادم داده بود یه چیزی ...
طبیعت دنیا...
ما را در سایت طبیعت دنیا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shah reshtebargh16375 بازدید : 113 تاريخ : شنبه 28 ارديبهشت 1392 ساعت: 15:01